menusearch
vazinezanjan.ir

همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم

جستجو
شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ | ۶:۵۸:۳۱
۱۴۰۲/۷/۲۷ پنج شنبه
(2)
(0)
همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم
همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم

همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم

ساعت ازدوازده و نیم شب گذشته. مغزم پراست ازآهنگ های مختلف شادعروسی که امشب شنیده ام.امشب زده به سرم که دلت رو ببرم، خوبه که من و تو به هم رسیدیم، قلبمو دادم به تو پس نمی‌گیرم، بهم رسیدیم امشب، پنجره دن داش گلیر بری باخ بری باخ...
بله امشب جشن عروسی دختر خاله خانمم بود البته هنوزهست!
ازچند ماه پیش که رسما شدم راننده خانم وازاین پاساژ به اون مغازه از این مجتمع به اون مجتمع که باز افاقه نکرد از این شهر به اون شهر تا خلاصه خانم لباس مورد نظررا پیدا کرد به اصطلاح خودش چشم حسوداش را در تالار در بیاورد.
بعدهم بازبه دنبال اینکه، همیشه هشتم گرو نهم است دنبال وام بودم تا هزینه این عروسی که البته برای اونا عروسی است برای من عزا تامین شود بودم.
از صبح کله سحرهم آماده باش هستم تا کارهمیشگی جابه جایی خانم از آرایشگاه به تالار لحظه ای به تعویق نیفتد.
تازه باید بچه ها را هم به آرایشگاه می‌بردم تا موهایشان را به سبک هاوایی اصلاح کنم. لباس های عجق و وجقی که مد است و مادرشان از اینستا خریداری کرده است را بپوشانم.
وازهمه مهمتر باید دستی هم به سر و گوش خودم بکشم.
موهای مثل کمندم که در پی سالها فشار مالی ریخته و تعدادشان از انگشتهای دست هم کمتر شده و رنگی از سیاهی به خود ندارد را پوش دهم، شکم وامنده را هر جور شده گم کنم.
دندانهایم را حتی شده با وایتکس بشورم تا خانمم برق دندان را هنگام خنده الکی بر سرسفره عقد دختر خاله اش ببیند.
سعی کردم همه این اوامر را بی کم و کاست انجام دهم تا حداقل چند ماه سرکوفت خانم را نشنوم.
نه این که زن ذلیل باشم فقط به خواسته های همسرم احترام می‌گذارم.
با ضربه ای که به کاپوت وارد می‌شود به خودم می‌آیم خستگی در تنم بیشتر می‌شود خانم کی از تالار بیرون آمده که متوجه نشدم تا درماشین را باز کنم.
دریک لحظه خود را مقابل در قسمت شاگرد ماشین می‌رسانم و در را بازمی کنم خسته نباشید خانم ،عروسی ...مبارکه، تموم شد.
عین برج زهر ماره، خدا بهم رحم کنه باز چی شده، حتما یکی بهش در مورد چاقی یا فرم آرایشش چیزی گفته.
با عصبانیت گفت:"ببین، امشب نباید حتی چند میلیمترازماشین عروس عقب بمونی، من آبرو دارم، صدای آهنگت هم باید تا آخر باز کنی..."
بله تازه وارد مرحله عروس گردونی شدیم. این رسم کی می‌خواد جمع بشه. من خسته ام .مغزم از انواع آهنگی که از بعد ظهرتا حالا شنیده پره.
ولی به احترام همسرم دم نمی‌زنم.
کورس مراسم عروس گردانی شروع می‌شود و همه هرهنری که دارن نشان می‌دهند انگار صحنه آخر قست عروسی را حتما باید با حضورپر رنگشان خاطره انگیز کنند.
ماشن خواهر شوهرعروس اجازه نزدیک شدن به ماشین عروس را نمی‌دهد و من همچنان دنبال راهی هستم تا دستور خانم را اجرا کنم.
پراید بیچاره دیگر نا ندارد و مثل من خسته است و به پای بنز تازه داماد نمی‌رسد. چیکار کنم همش ماشین عروس خیلی جلوتر از من است .خسته ام ...
مراسم تمامی ندارد کاروان عروسی با صداهای مهیب انواع بوق و آهنگ و تیر و ترقه در جان خسته مثل من، شهر می‌گردد و مردم تازه به خواب رفته خانه ها را بیدارمی کند و حتما هر کسی فحشی نثار تازه عروس و داماد به جای دعای خوشبختی می‌کند.
من چاره ای ندارم ازماشین عروس چشم برنمیدارم.دل به دریا می‌زنم وبا آهنگ ماشین تکرار می‌کنم همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم، تو کنارم هستی به خودم می‌بالم...

صغری محمدی

http://vazinezanjan.ir

هدر سایت
پویش «هم محله ای قهرمان من» در زنجان برگزار می‌شود
#نه_به_تصادف  پویش ملی ایمنی و سلامت سفر
پویش کاهش دو درجه ای
آخرین اخبار